یه وقتایی خیلی تنها میشم و اونقدر فشار روم زیاد میشه که دیگه زندگی برام جهنم میشه. دنبال یه جا میگردم که تووش آرامش داشته باشم. دنبال کسی میگردم که باهاش درد دل کنم. دنبال یه محرم میگردم، یه همدم، کسی که بشینم پیشش و براش درد دل کنم.
وقتی انیس لحظه تنهائی ام تویی
تنها دلیل اینکه من اینجایی ام، تویی
پا میشم، آماده میشم. راه میوفتم برم پیشش، هر موقع مشکلی داشته باشم، میرم اونجا. وقتی یه گیر توو کارام میاد، میدونم که فقط میتونم رو اون حساب کنم.
هرشب دلم قدم به قدم می کِشد مرا
بی اختیار سمت حرم می کِشد مرا
وارد شبستان که میشم فضا عوض میشه، بوی عود پیچیده، آخ که چه حالی میده. یه احساس مستی، سعی میکنم این نفس ها رو عمیق تر بکشم، نمیخوام یه ذره اش رو هم از دست بدم. همه دردها، گرفتاریا، غم و غصه ها رو فراموش میکنم.
با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل می کند آدم کنار تو
نمیدونم اگه حضرت معصومه(س) رو توو قم نداشتیم چیکار میکردیم؟ نعتمیه به خدا. خدا رو بی نهایت شاکرم که توو قم دارم زندگی میکنم. همه چیزم رو مدیونشم. همین که توفیق زیارتش رو بهم داده، میدونم که خیلی دوستم داشته.
ما در کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار، که همشهری ات شدیم
----------------
ما در کنار دختر موسی نشسته ایم
عمریست محو او به تماشا نشسته ایم
در خلوت یه حریم آسمانی، کنار یه ضریح نورانی، روی سنگ فرش زیبای حرم نشستم و با حال و هوای روحانی حرم، نجوا کنان، مفاتیح به دست، دوزانو و مودب، با چشمای بارونی، و دلی شکسته، زیارت عاشورا سرداده بودم. آه که چه حال و هوایی داشت.
دلم بود و حرم بود و امامم بود و تنهایی
حرم قبله، حرم کعبه، عجب احرام زیبایی
دو رکعت گریه سرکردم، دو رکعت خاک گل کردم
دو رکعت با تمام سنگهایش درد و دل کردم
هیچ وقت با بی بی سادات، اینجوری خلوت نکرده بودم. اون هم چه روزی، روزی که حتی خیابان های منتهی به حرم، مملو از جمعیت پرشور عزادار حضرت فاطمه(س) و امام مسجد فاطمیه بود، حتی فکر نمیکردم اندازه سوزنی جا پیدا کنم، اما... حال متوجه میشم که طلبیدن یعنی چی... انگار یه رویا بود، حتی همین الان هم باورش برام سخته. انگار خواب بودم.
لباس اشک آماده، سرم از شرم افتاده
همیشه سنگ فرش او برایم مهر و سجاده
زیارت نامه میخواندم، دلم گرم زیارت شد
نگاهم خورد بر قبرش، نمیدانم، جسارت شد؟
تو سجده، مثل ابر بهاری میباریدم و کنار ضریح زمزمه میکردم، اللهم لک الحمد و حمد الشاکرین لک علی ... .
میشویم روی تو را، فاطمه جان، ز اشک تنهایی
خیز و بین حال من ِ خانه نشین، شده تماشایی
ای بود و نبود من، ای یاس کبود من
نشسته غم به دلم، ز روی تو خجلم
مشو ز دیده نهان، مرو تو فاطمه جان
ای یار و یاور من، همسر من، مریضهء حیدر
دست گلچین، تو چرا، لالهء من ز گل ستان چیدی
لاله ام چیدی و بر، اشک من ِ غمدیده خندیدی
ای تمام هست علی، میروی از دست علی
گرفته ماه ِ علی، ببین تو آه علی
مشو ز دیده نهان، مرو تو فاطمه جان
ای که بودی همه جا، یار من و درد آشنای من
دست بشکستهء تو، بوده بسی، گره گشای من
می چکد خون ز دیده ام، ای یار شهیده ام
ببین دو چشم ترم، شکسته بال و پرم
ای جان من، هرچند دیگر نیمه جانی
اما برای رفتنت خیلی جوانی
حالا که من اینجا غریبم بار بستی؟
حالا نمیشد بیشتر پیشم بمانی؟
بابای خاکم، التماست می کنم که
بی من مشو ای مادر آب، آسمانی
کمتر بگو با من امیرالمؤمنینم
اشهد مگو با این زبان بی زبانی
حالا برای اینکه من چیزی نبینم
در کوچه خاک چادرت را می تکانی
اندازه یک عمر پیرت کرده بانو
سنگینی آن ضرب دست ناگهانی
رو ازعلی میگیری، اما زیر چادر
پنهان نگردد محرمم، قد کمانی
دعا برای فرج تا همیشه ورد لب ماست
میان روضه مادر زمان دیدن آقاست
به شهر فاطمیه با صدای گریه مهدی
سروده های دل من پر از حرارت و گرماست
بیا و در غم مادر شریک کن دل ما را
ببین که دیده نمناک ما کرانه دریاست
جزای سینه زنانت، جزای گریه کنانت
جزای نوحه سرایت، فقط شفاعت زهراست
بخوان سروده غربت، بخوان ترانه ماتم
بگو که اشک بریزم که جای گریه همینجاست
بیا و در شب رجعت بخوان سرود شهادت
چرا که زنده نماندن ز روی فاطمه پیداست
در این سرای پر از غم میان گریه و اشکم
بیا و باز دلم را ببر به عیادت مادر
مادر، مادر......