امام رضا جونم، خودت میدونی چقدر دوستت دارم. آخرین باری که اومدم پیشت خیلی حال کردم. خدایی هیچ کجا واسم صفای حرمت رو نداشته. به طلبیدن اعتقاد نداشتم. اما اونجوری که مهمونم کردی، یقیین دارم که توو این مدت که نیومدم مشهدت، منو نطلبیدی.
برای دوباره دیدنت یه عالمه انتظار کشیدم. وقتی میبینم دوستایی که مدام میگن داریم میریم مشهد، حتی توو همین پیامرسان، به خودم میگم مگه چیکار کردم که مستحق این تنهایی شدم؟
خواهرت خیلی با معرفت تره، به خدا هر وقت دلم براش تنگ میشه کم نمیزاره.
دلم اسیر شهر طوسه
دیوونه شمس الشموسه
داره پایین پای آقا زمینو میبوسه
ضریحو توو دستش میگیره
تا عیدی نگیره نمیره
اومده که امشب برایِ، امامش بمیره.
کبوتر ایوون طلاتم
آواره صحن و سراتم
خدایی تا وقتی که هستم
گدای چشاتم، گدای چشاتم
مثل آهو، میون دامت افتادم
امشب امشب، به تو رسیده فریادم
همه میدونن مهربونی
حاجتای مارو میدونی
حرفای دل عاشقم رو
توو اشکام میخونی
با معرفت، نزار دفعه بعدی که میبینمت وقت جون دادنم باشه. چشم به راه کرمتما. نا امیدم نکنی.
بعضی شبا دلم میگیره، بدجوری هوایی میشم که بزنم بیرون.
لباسام رو میپوشم و میوفتم توو خیابونا، وقت و بی وقت نداره، بالاخره باید یه جوری از این حال و هوا بیام بیرون.
موتور رو از پارکینگ بیرون میارم و روشن میکنم، میزنم به خیابون.
تووی خیابونای خلوت و در سکوت شهر، آروم آروم حرکت میکنم، تا حرم زیر لب زمزمه میکنم...
امشب هم دلم بدجوری گرفته. نمیتونم توو خونه بمونم.
لباسام رو پوشیدم، آماده شدم، موتورم رو از پارکینگ در آوردم، اما....
بخشکی شانس.
حالا هم وقت پنچر شدنه؟
--------------------------------
چه میشه کرد؟ دل رو که نمیشه زندانی کرد.
چه سعادتی از این بهتر که با پای پیاده بریم؟