همسایه سایه ات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
زیباست صبح، لحظه خورشید در طلوع
روزی که با سلام به تو می شود شروع
وقتی اَنیس لحظه تنهائی ام تویی
تنها دلیل اینکه من اینجایی ام، تویی
هرشب دلم قدم به قدم می کِشد مرا
بی اختیار سمت حرم می کِشد مرا
با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل می کند آدم کنار تو
حالی نگفتنی به دلم دست می دهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو
تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم، کنار تو
با زمزم نگاه دمادم هزار شمع
روشن کنند هاجر و مریم، کنار تو
در این حریم سینه زدن چیز دیگری ست
خونین تر است ماه محرم کنار تو
بانو تمام کشور ما خاک زیرپات
مردان شهر نوکر و زنها کنیز هات
ما در کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار، که همشهری ات شدیم
ما از مسیر آمدنت خط گرفته ایم
مأوا کنار ساحل عصمت گرفته ایم
ما با تو در پناه تو آرام می شویم
وقتی که با ملائکه همگام می شویم
زیباترینِ خاطره هامان نگفتنی ست
تصویر صحن خلوت و باران، نگفتنی ست
باران میان مرمر آئینه دیدنیست
این صحنه در برابر آئینه، دیدنی ست
مرغ خیال سمت حریمت پریده است
یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است
خوشبخت قوم و طایفه، ما مردم قم ایم
جارو کشان خواهر خورشید هشتمیم
اعجاز این ضریح که همواره بی حد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است
من روی حرفهای خود اسرار می کنم
در مثنوی و در غزل اغراق می کنم
.............................................
ما در کنار دختر موسی نشسته ایم
عمریست محو او به تماشا نشسته ایم
اینجا کویر داغ و نمکزار شور نیست
ما روبروی پهنه دریا نشسته ایم
قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم
بوی مدینه می وزد از شهر ما بیا
ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم
من هم دلیل حسرت افلاک می شوم
روزی که زیر پای شما خاک می شوم
من همون کبوترم که سرگذشتم قفسه
سرنوشتم با تو و، بی تو بهشتم قفسه
من همون کبوترم که آرزوش یه لونه بود
تشنه و گرسنه، آواره آب و دونه بود
من همون کبوترم که روزگاری جا نداشت
فرصتی برا پریدن میون ابرها نداشت
از تموم شاخه ها یه سرپناه دلش می خواست
پای هر پنجره تنها یک نیگاه دلش می خواست
با دل شکسته و خیسی چشمام غروبها
یادمه که سر میذاشتم زیر پرهام غروبها
یادمه یه روز دیدم یه دسته کفتر سفید
اونها اون بالا و من یه گوشه سرد و ناامید
داد زدم کجا می رید که اینجوری دل می برید
موجهای خسته رو تا کنار ساحل می برید
یکی گفت که پر بزن از این قفس تو هم بیا
ما می ریم به خونمون داریم می ریم امام رضا
انگاری کسی صدام زد انگاری رها شدم
جذب آب و دونه دست امام رضا شدم
پر زدم تا که بیام سری به باغت بزنم
پر و بالی میون شمع و چراغت بزنم
اومدم تا که ببینم رنگ سقا خونتو
کفتر های حرمو، زائرهای بی خونتو
عاقبت بازی تقدیر یا که دست سرنوشت
روی پیشونی من اسم قشنگتو نوشت
اینجا غرق زائر و پر از چراغ و آینه است
انگاری تو هر رواق هزار تا باغ آینه است
آسمون گلدسته هاشو توی عالم ندیده
گنبد و ایوون طلاشو توی خواب هم ندیده
دیگه از دلهای خوش نشونه داشتم شب و روز
روی سقاخونه آشیونه داشتم شب و روز
----------------------------
نمی دونم که چی شد تو اون حرم یه نیمه شب
هوای زیارتی زد به سرم به تاب و تب
گفت دل بیا از این حال و هوا پر بگیریم
تا مدینه بریم و سراغ مادر بگیریم
بریم اونجا ببینیم صحن و سراش چه شکلیه
تو هجوم زائراش گلدسته هاش چه شکلیه
تو حیات رو گنبدش، رو پشت بوم ها بشینیم
کنار حوض های آبش تو رواقها بشینیم
اومدم اما چی دیدم، مگه اون حرم می شه؟
اونجا مادر حرم توست؟ می شه باورم بشه؟
یه دیوار، یه پنجره، همین نشونه مشتی خاک
چندتا سنگ کنارهم چیده میون مشتی خاک
اونجا سوت و کوره و، ایوون طلاش یه خرابست
به همین فرشته ها گلدسته هاش هم خرابست
کفتری نمی بینی تو غربت دور و برش
هرکی اونجا می پره خاکی می شه بال و پرش
کاشکی می شد پر و بالم قد آسمون می شد
تا شاید سایه بون یه قبر بی نشون می شد
اونجا هر کی می پره طائر افلاکی می شه
اینجا هرکی می پره بال و پرش خاکی میشه
اونجا با زائرهای امام رضا مهربونن
اینجا زائرها رو از روی قبرها، می رونن
توکه هرشب می سوزه صدتا چراغ دور و برت
به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت
----------------------------
وقتی قفس از هر طرف کم کم شکسته می شدامان ز زخم سینه