میشویم روی تو را، فاطمه جان، ز اشک تنهایی
خیز و بین حال من ِ خانه نشین، شده تماشایی
ای بود و نبود من، ای یاس کبود من
نشسته غم به دلم، ز روی تو خجلم
مشو ز دیده نهان، مرو تو فاطمه جان
ای یار و یاور من، همسر من، مریضهء حیدر
دست گلچین، تو چرا، لالهء من ز گل ستان چیدی
لاله ام چیدی و بر، اشک من ِ غمدیده خندیدی
ای تمام هست علی، میروی از دست علی
گرفته ماه ِ علی، ببین تو آه علی
مشو ز دیده نهان، مرو تو فاطمه جان
ای که بودی همه جا، یار من و درد آشنای من
دست بشکستهء تو، بوده بسی، گره گشای من
می چکد خون ز دیده ام، ای یار شهیده ام
ببین دو چشم ترم، شکسته بال و پرم
ای جان من، هرچند دیگر نیمه جانی
اما برای رفتنت خیلی جوانی
حالا که من اینجا غریبم بار بستی؟
حالا نمیشد بیشتر پیشم بمانی؟
بابای خاکم، التماست می کنم که
بی من مشو ای مادر آب، آسمانی
کمتر بگو با من امیرالمؤمنینم
اشهد مگو با این زبان بی زبانی
حالا برای اینکه من چیزی نبینم
در کوچه خاک چادرت را می تکانی
اندازه یک عمر پیرت کرده بانو
سنگینی آن ضرب دست ناگهانی
رو ازعلی میگیری، اما زیر چادر
پنهان نگردد محرمم، قد کمانی
دعا برای فرج تا همیشه ورد لب ماست
میان روضه مادر زمان دیدن آقاست
به شهر فاطمیه با صدای گریه مهدی
سروده های دل من پر از حرارت و گرماست
بیا و در غم مادر شریک کن دل ما را
ببین که دیده نمناک ما کرانه دریاست
جزای سینه زنانت، جزای گریه کنانت
جزای نوحه سرایت، فقط شفاعت زهراست
بخوان سروده غربت، بخوان ترانه ماتم
بگو که اشک بریزم که جای گریه همینجاست
بیا و در شب رجعت بخوان سرود شهادت
چرا که زنده نماندن ز روی فاطمه پیداست
در این سرای پر از غم میان گریه و اشکم
بیا و باز دلم را ببر به عیادت مادر
مادر، مادر......
...یأیُّهَا العَزِیزُ مَسَّنَا وَ أهلَنَا الضُرُّ وَ جِئنَا بِبِضاعَتهٍ مُّزجاهٍ فَأَوفِ لَنَا الکَیلَ وَ تَصَدَّق عَلَینَا إِنَّ اللهَ یَجزِی المُتَصَدِّقین.
این آیه بد جوری ذهنم رو مشغول کرده. ورد زبونم شده.
اولین باری که شنیدمش تو جلسه مداحی بود. سید مهدی میرداماد هر موقع می خواد مداحی کنه اول با این آیه شروع می کنه. افتادم دنبالش ببینم این چیه. چه دعاییه. معنیش چیه.
تو قرآن اومده که. برادران یوسف وقتی پیش حضرت یوسف رفتند این رو گفتند:
«...ای عزیز ما با همه اهل بیت خود به فقر و قحطی و بیچارگی گرفتار شدیم و با متاعی ناچیز و بی قدر حضور تو آمدیم محبّت فرما و بر قدر احسانت نسبت به ما بیفزا و از ما به صدقه دستگیری کن که خدا صدقه بخشندگان را پاداش نیکو می دهد.»
ای یوسف زهرا، ما هم به فقر و قحطی محبتت گرفتار شدیم و با دستان تهی و کوله باری از گناه نزد تو آمدیم، در پیشگاه خداوند ما را مورد لطفت قرار ده، و از ما با شفاعتت دستگیری کن.
نسیم از راه با عطر وصال یار می آید
کجایی دل؟ کجایی دل، بیا دلدار می آید
الا تجّار بازار محبت، از چه بنشستید؟
که امشب یوسف زهرا سر بازار می آید
به اشک انتظار از هر غباری چشم خود شستم
که قاصد با برات وعده دیدار می آید
چه غم دارم اگر در کلبه غم ناتمام ماندم
دلم گوید اگر تو ناتوانی، یار می آید
چو نتواند رود بیمار در نزد طبیب خود
طبیب از لطف، بالینِ سر بیمار می آید
مگر روییده از صحرا، گل باغ دل زهرا
که عطر لاله از خار سر دیوار می آید
خیال وصف یار امشب حرامم کرده خفتن را
که خواب آید اگر در دیده ام بیدار می آید
گرفته دیده ام از روی ناپیدای او نوری
که خورشید جهان آرا به چشمم تار می آید
بهار ماست از عطرِ گلِ باغِ جمالِ تو
وگر نه از گلستان بوی گل بسیار می آید