آقاجونم! لیلا تو، من مجنون، تو یوسف، من زلیخا، تو چشمه، من تشنه، تو آب و من سرابم.
ای دست معمار بزرگ آفرینش
بس نیست آیا این همه خانه خرابی
آقا بیا، تا که نگویند این جماعت
افسانه ای، افتاده در کنج کتابی
تو کیستی؟ نوری سوار مرکب باد
من کیستم؟ گرد و غباری ناگهانی
طاووس جنت! این زلف باشد یا که درشب آبشار است؟ این شانهی تو، یا که عرض کوهسار است؟ این چشم باشد یا دوچشمه نور و پاکی؟ این ابروان توست یا که ذوالفقار است؟ زیباترین ساحل لبان توست حتی، وقتی که کام خشکت آقا روزه دار است. پیراهنت کو؟ تا ز عطرش زنده گردد، یعقوب چشمی که تورا چشم انتظار است. فرقی ندارد در زمستان یا که پاییز، روزی که تو از راه می آیی بهار است.
هرچه بفرمایید ناگفته قبول است .
ای سوره آخر بیا، وقت نزول است.