خدایا تا ظهور دولت یار گل پیغمبر ما را نگهدار
ای رهبر آزاده آماده ایم آماده
به هر دو عالم ندهیم مویی از سر دوست
چند روزیه که از سفر اومدم. از یه جایی که فهمیدم رویای ناتمامم ساعات در حرم بود، باقی عمر اما، افسوس بود و کابوس.
شعری که گذاشتم یه شعر عاطفیه که دلو می بره به حریم هشتمین آفتاب ولایت علی ابن موسی الرضا(ع). خودم که باهاش خیلی حال کردم شما رو نمی دونم.
دلم بود و حرم بود و امامم بود و تنهایی
حرم قبله، حرم کعبه، عجب احرام زیبایی
به کنج دنج یک حجره، تماشا داشت اوج او
دلم را کرد اقیانوس، موسیقی موج او
دورکعت گریه سر کردم، دورکعت خاک گل کردم
دو رکعت با تمام سنگ هایش درد دل کردم
لباس اشک آماده، سرم از شرم افتاده
همیشه سنگ فرش او برایم مهر و سجاده
زیارتنامه می خواندم، دلم گرم زیارت شد
نگاهم خورد بر قبرش، نمی دانم جسارت شد؟
به پای پنجره فولاد، دل روی دل افتاده
گذار کشتی طوفان زده بر ساحل افتاده
نفس پشت نفس، ایوان به ابوان سیر می کردم
گلاب چشم هایم را برایش خیر می کردم
تمام صحن ها را مست بوی عود می دیدم
پریدم ناگهان از خواب، رویا بود می دیدم
دوباره چشم را بستم ، دوباره جستجو کردم
دوبار خواب را از رد پا تا صحن بو کردم
بیا، پیراهنم بو کن، هنوز عطر حرم دارد
فقط ایوان و سقا خانه و یک صحن کم دارد
***
تو که هر شب می سوزه صد تا چراغ دور و برت
یا امام رضا بگو، غریب تویی یا مادرت؟
سلام بر تو و سلام به اون چشمی که به دنبال نیم نگاهی از توست.
سلام به تو و سلام به اون دلی که در تب و تاب وصال توست.
سلام به تو و سلام به اون آینه ای که در التهاب دیدن توست.
سلام به تو و سلام به اون پاهایی که به شوق رسیدن به تو می شتابن.
سلام به تو و سلام به اون منتظری بی دلی که عاشقانه دعای سلامتی تو رو می خونه.
اگه این دل مبتلاته حق داره به ولله
اگه این سر خاک پاته حق داره به ولله
آخه ارباب مایی میخوامت یه دنیا
خداییش با صفایی میخوامت یه دنیا
خداییش عالم از تو بهاره بهاره
بهتر از تو خدا کس نداره نداره
اللهم عجل لولیک الفرج
دلم دوباره گرفته، یه شب جمعه ی دیگه تو راهه. دلم بد جوری هواتو کرده. خداییش خیلی خاطرخواهتیم.
کی می آی ببینیمت؟ کی میشه توی یکی از این تقویم ها بنویسن تعطیل روز ظهور حضرت ولی عصر(عج). تقویم را ورق بزن و انتخاب کن، این جمعه ها برای تو تعطیل می شود.
آقاجان صبح جمع ندبه خواندن تا به کی؟ چی میشه یکی برای «أین بقیة الله» که هر صبح جمعه می خونیم یه جوابی پیدا کنه؟
خداوند بلافاصله پس از امر به پرستش خویش، به احسان نسبت به والدین توصیه می فرماید:«و پروردگار تو حکم فرمود که جز او هیچکس را نپرستیدو به پدر و مادر نیکی کنید. چنانچه هر دو یا یکی از آنها پیر و سالخورده شدند، کمترین کلمه ای که باعث رنجش ایشان شود، مگویید! و آنها را از خود مرانید! و با ایشان از روی احترام و اکرام سخن بگویید! و پر و بال تواضع را با کمال مهربانی برای پدر و مادر بگستران! و...». یکی از ویژگی های بارز تشرف یافتگان به محضر امام زمان(عج) احترام به حقداران، به ویژه پدر و مادر، میباشد؛ تا جایی که روحیه تواضع و فروتنی ایشان در مقابل والدین مثال زدنی است.
دعا برای فرج تا همیشه وِرد لب ماست میــان روضـه مــادر زمــان دیــدن آقـــاسـت
بـه شهر فاطمیـه باصـدای نـالـه مهـدی سروده های دل ما پر از حرارت و گرماست
حاج آقا فخر تهرانی
در مسیر خود به حاج آقا قخر تهرانی برخورد کردم. به او گفتم «آیت الله بهاء الدینی به من فرمود: ْحاج آقای فخر آدم به دردخوری است. امسال در مکه معظمه در مجلسی که امام زمان تشریف داشتند، نام افراد برده شد که مورد عنایت آقا بودند. از جمله آنها حاج آقای فخر بود. ْ حالا بگو بدانم چه کرده ای که مورد عنایت حضرت واقع گشته ای؟»
...گریه کرد و گت:«کاری نکرده ام. جز اینکه خدمتگزار مادر پیر و زمین گیمر شده ام و تمام امور او، حتی حمام و شستو شوی او را خود به عهده گرفته ام. گمان کنم خدمتم به مادر مرا مورد عنایت حضرت قرار داده است.»
زیبایی انتظار به این است که عاقبت منتظر را به مقصود و محبوبش می رساند. مطمئن باشیم که اگر کسی انتظار را در وجود خویش معنا کند و خالصانه در این راه فداکاری نماید، به طور قطع منظور نظر امام زمان(عج) قرار خواهد گرفت و آن بزرگوار دیر یا زود به کلامی یا پیامی یا نگاهی خاطرش را شاد و قلبش را خشنود خواهد ساخت. چرا که به فرموده امام سجاد(ع):«انتظار ظهور، از بزرگترین راههای رسیدن به ظهور است.»
ممکن نیست کسی به جستجوی حقیقی آن حضرت برآید و منتظرانه در راه مورد رضایت او قدم بردارد و سرانجام به همه مقصود خویش یا مقداری از آن دست نیابد.
نـه شرم و نه آر داریـم از تو اما گله بی شمار داریم از تو
ما منتظر تو نیستیم آقاجان. امـا هـمه انتـظار داریـم از تـو
در گوشه ای از بازار تهران به پینه دوزی و پاره دوزی مشغول بود و از این را امرار معاش می کرد. نامش کریم و شهرتش محمودی و چون از سادات بود، او را سید کریم می گفتند. بزرگمردی که از راه توسلات مدام در هر صبح و شام به ساحت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به مقامی بار یافته بود که امام زمان (عج) به طور هفتگی برای او وعده دیدار، قرار داده بود.
امام زمان روحی فداه به مغازه او تشریف آورده بود و در کنار سید کریم نشسته بود. سید کریم نیز در حالی که در حل گفت و گو با آن حضرت بود. در حین گفت و گو حضرت به او فرمودند:«سید کریم! آیا کفش مرا هم تعمیر می کنی؟» و او بلافاصله از روی صداقت گفته بود:« آقاجان! با کمال منت به چشم! اما چون قول داده ام، ابتدا باید این کفش را بدوزم» دقایقی دیگر حضرت فرمودند: « آیا کفش ما را هم می دوزی؟» و سید بلافاصله گفت: منت دارم! اما پس از این کفش. بار دیگر حضرت تقاضای خود را تکرار فرمودند و سید کریم دیگر طاقت نیاورده بود. برخاسته بود و مولا را در آغوش گرفته و پیشانی اش را بوسیده و گفت بود: من غلام و نوکر و خاک پای شمایم، این همه مرا امتحان نکنید! اگر یکبار دیگر تقاضای خود را بفرمایید و مرا شرمنده خود کنید، من هم مردم کوچه و بازار را خبردار می کنم که شما در مغازه من هستید. و آنگاه حضرت او را دلداری داده و عمل او را در تعهد به قول و پیمان، تایید فرمودند.
پی نوشت:
- به نقل از حضرت استاد شیخ کاظم صدیقی.