یکی از دوستان دیروز حرکت کرد به سمت کربلا. منم هوایی شدم...
همه شب از خون جگر دارم به رخم دریا، به دلم توشه
که دهند از خرمن فیض تو به منه ماتم زده یک خوشه
چه شود یک شب بزنم بوسه، به ضریح و مرقد شش گوشه؟
ز تو می خوانم به تو میبالم به تو می نازم به تو یا مولا
قتل الحسینُ بکربلا، ذبح العطشانُ بنینوا
تو همان کشتی نجاتی که، حرمت قلب همه می باشد
ذکر تو آرامش قلب ما، که به لب ها زمزمه می باشد
چشم من در حسرت شش گوشه، مثل رود علقمه می باشد
ز غمت پیرم، بر تو دلگیرم، بی تو میمیرم به خدا مولا
قتل الحسینُ بکربلا، ذبح العطشانُ بنینوا
از رواق چشم فرشته ها، چکد اشک غم به عزای تو
آسمان هم مثل حسینیه، روضه خوانی کرده برای تو
تو دلت مست عشق حق اما، عالمی مست کربلای تو
غم نصیبی تو، سرّ سیبی تو ، چه غریبی تو به خدا مولا
قتل الحسینُ بکربلا، ذبح العطشانُ بنینوا
مادرت در عرش خدا خواند، روضهء پرپر شدنت آقا
که به چشمان تر خود دیده، غم جسم بی کفنت آقا
بین آغوشش تا ابد گیرد، پاره پاره پیرهنت آقا
تا که در محشر، به بر مادر، تو رسی بی سر به خدا مولا
قتل الحسینُ بکربلا، ذبح العطشانُ بنینوا