شده یه رویای شیرینی اونقدر تحت تاثیر قرارت بده که فکر کنی واقعا درکش کردی؟ تو ذهنت خاطره ها رو واکاوی کنی و مدام با خودت درگیر بشی که؛ آره واقعیت داره، این رویا نبود.
همه اش مثل خواب بوده و هر چی بیشتر کنکاش میکنم اصلا به یقین قلبی نمیرسم. راستش چند وقتیه که اینجوری شدم. شنیده بودم هر کسی میره اینجوری میشه، اما دل زدم به دریا و رفتم ولی حالا خمارشم.
از نو دل من بهوونه داره
صد شکوه از این زمونه داره
خوشبخت کسی که توی عالم
بین الحرمین خونه داره
عشق تو ببین کرده اسیرم
من بندهء بد، تویی امیرم
آقا مددی به جان زینب
شش گوشه اتُ من بغل بگیرم
اولین فیدی که از ته دل تو پیام رسان زدم فکر کنم این بود؛(به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد...)
شیش گوشه اش رو روزیم کرد، اما حالا با فراقش چه کنم؟
عقل پرسید که دشوارتر از مردن چیست؟ عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است
کاش برنمی گشتم...
دلم برا حرمت پر میزنه
سینه برای تو دلبر میزنه
شبا برای تو هق هق می کنم
به پای غمت دق می کنم
منم گوشه نشین عشق حسین
دیوونهء بین الحرمین