گفتم به دوست: از چه نهانی زدیده ام؟ گفتا ز بس که بی ادبی از تو دیده ام گفتم که توبه کنم از گناه خویش گفت از تو غیر توبه شکستن ندیده ام گفتم به دست تو قلم عفو سرمدی ست گفتا، بروی نامه زشتت کشیده ام گفتم هزار راز نهان در دل من است گفتا، نگفته راز نهانت شنیده ام گفتم به اشک دیده زارم عنایتی گفتا که گوهریست، که من پروریده ام.
+
امروز بعد از مدتها اومدم پیامرسان، چندتا از پیامها رو داشتم واکاوی میکردم... می بینم دوستان قدیمی رفتن، احترامها کم شده. رفاقتها گروه گروه شده... خیلی ناراحت کننده است.