چند روزیه که از سفر اومدم. از یه جایی که فهمیدم رویای ناتمامم ساعات در حرم بود، باقی عمر اما، افسوس بود و کابوس.
شعری که گذاشتم یه شعر عاطفیه که دلو می بره به حریم هشتمین آفتاب ولایت علی ابن موسی الرضا(ع). خودم که باهاش خیلی حال کردم شما رو نمی دونم.
دلم بود و حرم بود و امامم بود و تنهایی
حرم قبله، حرم کعبه، عجب احرام زیبایی
به کنج دنج یک حجره، تماشا داشت اوج او
دلم را کرد اقیانوس، موسیقی موج او
دورکعت گریه سر کردم، دورکعت خاک گل کردم
دو رکعت با تمام سنگ هایش درد دل کردم
لباس اشک آماده، سرم از شرم افتاده
همیشه سنگ فرش او برایم مهر و سجاده
زیارتنامه می خواندم، دلم گرم زیارت شد
نگاهم خورد بر قبرش، نمی دانم جسارت شد؟
به پای پنجره فولاد، دل روی دل افتاده
گذار کشتی طوفان زده بر ساحل افتاده
نفس پشت نفس، ایوان به ابوان سیر می کردم
گلاب چشم هایم را برایش خیر می کردم
تمام صحن ها را مست بوی عود می دیدم
پریدم ناگهان از خواب، رویا بود می دیدم
دوباره چشم را بستم ، دوباره جستجو کردم
دوبار خواب را از رد پا تا صحن بو کردم
بیا، پیراهنم بو کن، هنوز عطر حرم دارد
فقط ایوان و سقا خانه و یک صحن کم دارد
***
تو که هر شب می سوزه صد تا چراغ دور و برت
یا امام رضا بگو، غریب تویی یا مادرت؟