یه شعر زیباست که حاج سید مهدی میرداماد مداحی کرده و مربوط به ایام سوگواری صدیقه کبری (س) و خوندنش هم خالی از لطف نیست.
شهر مدینه با همه زیبایی و صفا
جولانگه ستم شده، آبستن جفا
( پیغمبر تازه از دنیا رفته، بدنش روی زمینه. کدوم پیغمبر؟ اونکه واسه این مردم این همه زحمت کشید. این همه زجر کشید اون همه اذیت و آزار دید)
دشمن گرفته سخت کمین در لباس دوست
طرح هزار فتنه کشیده است در خفا
مردم چو نقش ها که به دیوار، در سکوت
عترت غریب مانده و قران به زیر پا
نصّ نبی، ولی خدا برده سر به جید
پور ابوقحافه سخت به منبر گرفته جا
ذاغ سیاه و خرمن گل وا مصیبتا
بیگانه جانشین نبی وا محمدا
دندان برای غصب فدک کرده سخت تیز
قول دروغ بسته به پیغمبر خدا
(اینجا می خوام آی نوجوون، آی جوون بفهمی برای کی داری گریه می کنی. اصلا این فلسفه و این رمزو این راز رو بدونی. تو روضه ها، خیلی ها وقتی بحث فدک و کوچه می شه خوب گریه میکنن، اما نمیدونن چرا بی بی رفت فدک رو پس گرفت. بی بی اصلا مگه دنیا می خواست. زهرایی که پیرهنش رو شب عروسی داد. قضیه گرفتن فدک و کوچه بنی هاشم چی بود؟ اگه یه چیزی فهمیدی اونموقع ذوب می شی، آب میشی، اونموقع می فهمی چرا علی بعد از زهرا سرش رو بالا نکرد.
جبرئیل نازل شد گفت با بالهای من بیا حدود فدک رو مشخص ببین، خدا این زمین رو به تو بخشیده تو هم به فاطمه ببخش ـ سوره اسراء آیه 26 (وءات ذالقربی الحقه)ـ امان امان از این مردم،چه زود فراموش کردند.)
اخراج از فدک شده عمال فاطمه
به اطلاع فاطمه بی اذن مرتضی
اول فدک گرفت سپس خواست بیّنه
این بی عدالتی که شنیده است در قضا
(باورتون می شه تا گفت فدک مال منه، بابام به من داده. گفتن شاهدت کجاست؟ به کی گفتن شاهدت کو)
(همه اهل مدینه می دونن زهرا اگر فدک رو خواست برای دنیا نبود. اون زمانی که فدک مال بی بی بود یکه زره از درآمد رو هم برای خودش و بچه هاش خرج نکرد. همه رو داد به فقرا. یک شب فقیر از در خونش دست خالی نرفت. خیلی نامرد بودن. خیلی بی حیا بودن)
غصب فدک نبوده روا از کسی که خود
(گفتند این حرف ها چیه؟ به قول ما جمعش کنید. انبیاء که ارث برا کسی نمیزارن. پیامبر رفت، تموم شد.)
قول دروغ محض و، خلاف کتاب حق
دادند نسبت آنرا به مصطفی،
داوود ارث بهر سلیمان گذاشته
بوده ست قصه زکریا گواه ما
(اینها همه رو بی بی تو خطبه خوند. اون نانجیب، دومی حروم زاده ی ملعون گفت بیا این فدک رو از علی بگیریم. این مردمی که من میبینم اهل دنیان. اگه فدک رو از علی بگیریم دور علی خالی می شه. کسی دیگه دور علی نمی مونه. اما اگه فدک رو فاطمه بگیره، حقّانیت علی به اثبات میرسه. ما دیگه دستمون خالیه. اونقدر تو گوش پیر خرفت اولی ملعون زمزمه کرد دل زهرا رو خون کرد.)
دشمن دروغ گفت گواهی دهد رسول
زهرا درست گفت گواهی دهد خدا
(اومد تو مسجد با اون حالش،خطبه ای خوند شاید نشنیده باشی،کاری تو مسجد کرد، همه ی مردم گفتن یا علی،یا علی. صدای علی علی رو بلند کرد. اما چه فایده علیش گوشه خونه تنها بود.)
آیا رسول و فاطمه اش از دو ملت اند
یا بود آیه ای که نبی بود از آن جدا
گر قول لا نورّثُ می بود از رسول
آنرا نگفت با علی و فاطمه چرا
باور کنم حضرت صدیقه و دروغ
باور کنم ز عصمت حق گفته خطا
از این گذشته بود فدک ملک فاطمه
فرموده بود شخص پیمبر بدو عطا
ارثی نبود تا که ستانند از بتول
گیرم که بود این سخن ناروا، روا
(وقتی خطبه رو خوند امیرالمؤمنین گفت: اگه می خوای بری یه موقعی برو اولی تنها باشه. اون نانجیب نباشه. اون وسوسه میکنه. اولی نرم تره. ببینه تو رفتی،قباله رو پس میده. بی بی رفت،صحبت کرد، عدله شو گفت. نانجیب اولی نرم شد. رد فدک رو نوشت. تو قباله پیچید. گفت برو تا دومی نیومده. ای کاش نمی نوشت. ای کاش اصلا قباله بهش نمی داد. همچین که بی بی رفت. نا نجیب رسید. چه کردی؟ من دادم رفت فدکو. حرف زهرا عین سنده. گفت بی چاره میشیم. اگه فدک مال فاطمه بشه، حقانیت علی ثابته، ما از همه چی ساقطیم. اولی گفت من نمیدونم. دومی گفت من الآن درستش میکنم. اومد تو کوچه، هنوز دو قدم راه نرفته بود. از اینجا به بعد رو امام حسن می گه: دیدم قدم های مادرم آهسته شد. مادر گفت: حسنم، بیا برو زیر چادرم. دیدم یه قدمی داره جلو میآد. نمی دونم یکی دو جمله رد و بدل شد. یه چیزی محکم به دیوار خورد. دیدم مادرم افتاد رو زمین...
به کوچه چنان جوجه لرزیدم زمین خوردن مادرم دیدم
الهی مادرت جلو چشمت زمین نخوره. بی خود نبود شب شهادتش گفت:
خدا یا کی مرا زخم جفا کشت غم و غربت کجا آخر مرا کشت
میان کوچه خیلی سالها پیش خدا یا چادری خاکی...