آقاجونم! لیلا تو، من مجنون، تو یوسف، من زلیخا، تو چشمه، من تشنه، تو آب و من سرابم.
ای دست معمار بزرگ آفرینش
بس نیست آیا این همه خانه خرابی
آقا بیا، تا که نگویند این جماعت
افسانه ای، افتاده در کنج کتابی
تو کیستی؟ نوری سوار مرکب باد
من کیستم؟ گرد و غباری ناگهانی
طاووس جنت! این زلف باشد یا که درشب آبشار است؟ این شانهی تو، یا که عرض کوهسار است؟ این چشم باشد یا دوچشمه نور و پاکی؟ این ابروان توست یا که ذوالفقار است؟ زیباترین ساحل لبان توست حتی، وقتی که کام خشکت آقا روزه دار است. پیراهنت کو؟ تا ز عطرش زنده گردد، یعقوب چشمی که تورا چشم انتظار است. فرقی ندارد در زمستان یا که پاییز، روزی که تو از راه می آیی بهار است.
هرچه بفرمایید ناگفته قبول است .
ای سوره آخر بیا، وقت نزول است.
خدایا، این بندة ضعیف و ذلیل و گناهکار تو میخواهد که او را ببخشی و بیامرزی و قلم عفو بر اعمال او بکشی.
خدایا به من توفیق بده که به عهد خود که با تو بستهام و هر بار با تکرار گناهان به آن عمل نکردهام، این بار وفا نمایم.
خدایا قَسَمت میدهم بر محمد و آل محمد(ص) قبل از اینکه مرا از این دنیا ببری، تمامی گناهانم را ببخش و به من آنقدر توانایی بده تا آخرین نفسی که زنده هستم بندة مخلص تو باشم و در راه تو و برای تو حرکت نمایم.
خداوندا عاجزم و بیچاره، فقط امید به لطف و کرم و فضل تو دارم.
خداوند تو را سپاس که در زمانی و عصری زنده هستم که پس از عمری گناه و بیچارگی اکنون تحت لوای حکومت اسلامی زندگی میکنم و حال که دشمنان تو کمر به نابودی اسلام و مسلمین بستهاند در صف مجاهدان راه تو قرار دارم و از نعمت بزرگ شرکت در جنگ حق علیه باطل و اسلام و کفر برخوردارم....
خدایا تو خود شاهدی که خلقِ تو را در سرتاسر عالم به بند کشیدهاند و با انواع حیلههای شیطانی بر آنها به ناحق حاکم شدهاند و اکنون که بندهای از بندگان تو و فرزندی از فرزندان پیامبر بزرگ تو برای برقراری حاکمیت قوانین تو با رهبری امت مسلمان ایران قیام نموده و چنین امتی را یکپارچه و یکصدا برای برافرازی پرچم لااله الا الله به حرکت درآورده، گرگان و کفتاران تاریخ به این انقلاب و امت اسلامی حملهور شدهاند، پس به رزمندگان ما توانایی و قدرت رویارویی با حملات این درندگان تاریخ عطا فرما تا با پیروزی به لشگریان کفر صدامی باب فتح قدس را بگشایند و ضربة نهایی را بر پیکر جباران و ستمگران فرود آورند، زیرا تمام مستضعفان و در بندان به اسارت کشیدهشدگان چشم امید به این انقلاب دوختهاند...
خدایا از تو میخواهم اگر در راه تو و به دست دشمنان تو کشته شدم، مرا به عنوان شهید در راهت بپذیری؛ زیرا که گناهانم زیاد است و طاعاتم اندک.
از وصیتنامه پاسدار احمد بابایی
خدایا تا ظهور دولت یار گل پیغمبر ما را نگهدار
ای رهبر آزاده آماده ایم آماده
به هر دو عالم ندهیم مویی از سر دوست
چند روزیه که از سفر اومدم. از یه جایی که فهمیدم رویای ناتمامم ساعات در حرم بود، باقی عمر اما، افسوس بود و کابوس.
شعری که گذاشتم یه شعر عاطفیه که دلو می بره به حریم هشتمین آفتاب ولایت علی ابن موسی الرضا(ع). خودم که باهاش خیلی حال کردم شما رو نمی دونم.
دلم بود و حرم بود و امامم بود و تنهایی
حرم قبله، حرم کعبه، عجب احرام زیبایی
به کنج دنج یک حجره، تماشا داشت اوج او
دلم را کرد اقیانوس، موسیقی موج او
دورکعت گریه سر کردم، دورکعت خاک گل کردم
دو رکعت با تمام سنگ هایش درد دل کردم
لباس اشک آماده، سرم از شرم افتاده
همیشه سنگ فرش او برایم مهر و سجاده
زیارتنامه می خواندم، دلم گرم زیارت شد
نگاهم خورد بر قبرش، نمی دانم جسارت شد؟
به پای پنجره فولاد، دل روی دل افتاده
گذار کشتی طوفان زده بر ساحل افتاده
نفس پشت نفس، ایوان به ابوان سیر می کردم
گلاب چشم هایم را برایش خیر می کردم
تمام صحن ها را مست بوی عود می دیدم
پریدم ناگهان از خواب، رویا بود می دیدم
دوباره چشم را بستم ، دوباره جستجو کردم
دوبار خواب را از رد پا تا صحن بو کردم
بیا، پیراهنم بو کن، هنوز عطر حرم دارد
فقط ایوان و سقا خانه و یک صحن کم دارد
***
تو که هر شب می سوزه صد تا چراغ دور و برت
یا امام رضا بگو، غریب تویی یا مادرت؟