هستم کنار پنجره تنها بدون تو
در انتظار محنت فردا بدون تو
خاکسترم ز آتش دوزخ برون مباد
گر پا نهم به جنت اعلا بدون تو
جز غم کسی به خانهءدل سر نمیزند
شادی حرام گشته به دلها بدون تو
تنها به شوق دیدن روی تو زنده ام
ورنه که سیرم از همه دنیا بدون تو
ای جان گرفته عیسی مریم ز خنده ات
جان کندن است هر نفس ما بدون تو
آری اسیر پنجهء پاییز می شود
هر غنچه ای که لب بکند وا بدون تو
احیا گر معارف دین خدا تویی
یعنی که دین نمیشود احیا بدون تو
....